بهار در پاییز

ساخت وبلاگ
چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید: چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟ چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟ اما افسوس که هیچ کس نبود ... همیشه من بودم و تنهایی پر از خاطره ... آری با تو هستم ...! با تویی که از کنارم گذشتی... و حتی یک بار هم نپرسیدی، چرا چشمهایم همیشه بارانی است....... بهار در پاییز...
ما را در سایت بهار در پاییز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shramkashani45 بازدید : 55 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 19:56

نگاه کن که غم درون دیده ام چگونه قطره قطره آب می شود چگونه سایه سیاه سرکشم اسیر دست آفتاب می شود نگاه کن تمام هستیم خراب می شود شراره ای مرا به کام می کشد مرا به اوج می برد مرا به دام میکشد نگاه کن تمام آسمان من پر از شهاب می شود تو آمدی ز دورها و دورها ز سرزمین عطر ها و نورها نشانده ای مرا کنون به زورقی ز عاجها ز ابرها، بلورها مرا ببر امید دلنواز من ببر به شهر شعر ها و شورها به راه پر ستاره می کشانی ام فراتر از ستاره می نشانی ام نگاه کن من از ستاره سوختم بهار در پاییز...
ما را در سایت بهار در پاییز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shramkashani45 بازدید : 43 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 19:56

اِی شب از رویای تو… رَنگین شده .. سینه از عَطر توام … سَنگین شده .. اِی به روی چشم من!! گسترده خویش .. شادی ام بخشیده!!! از اَندوه بیش.. اِی شب از رویای تو… رَنگین شده سینه از عَطر توام … سَنگین شده .. اِی به روی چشم من!! گسترده خویش شادی ام بخشیده!!! از اَندوه بیش. اِی مــرا… با شور و شِعر آمیخته . این همه آتش!! به شعرم ریخته ♭ همچو بارانی؛ که شوید جِسم خاک . هستی ام زِ آلودگیها کرده پاک اِی تپشهای تَنِ سوزان مَن آتشی در سایه؛ مُژگان من.. بهار در پاییز...
ما را در سایت بهار در پاییز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shramkashani45 بازدید : 49 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 19:56

انگار دستام سرده سردن انگار چشمام شب تارن آسمون سیاه ابر پاره پاره شرشر بارون داره میباره حالا رفتی و من تنهاترین عاشقم رو زمین تنها خاطراتم تو بودی فقط همین حالا رفتی و من تنهاترین عاشقم رو زمین تنها خاطراتم تو بودی فقط همین گفتی برو تنها بمون با غصه ها همرا بمون دیگه نمی تونم خسته ی خستم طلسم غم رو زدم شکستم داره چشمام ابر بارون رو گونه هام شده روون رفتی و رفتی تنها می مونم تا آخر عمر واست می خونم حالا رفتی و من تنهاترین عاشقم رو زمین تنها خاطراتم تو بهار در پاییز...
ما را در سایت بهار در پاییز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shramkashani45 بازدید : 50 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 19:56

اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است اکسیر من نه این که مرا شعر تازه نیست من از تو می نویسم و این کیمیا کم است سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست درشعر من حقیقت یک ماجرا کم است تا این غرل شبیه غزل های من شود چیزی شبیه عطر حضور شما کم است گاهی ترا کنار خود احساس می کنم اما چقدر دل خوشی خواب ها کم است خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست آیا هنوز آمدنت را بها کم است محمد علی بهمنی بهار در پاییز...
ما را در سایت بهار در پاییز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shramkashani45 بازدید : 47 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 19:56

تو خنده ی دوری در یاد تو قاصدکی دور از باد، من زخمی قبل از مردن من ساکت قبل از فریاد داد از دل من داد ای داد، عکسی که پر از رویا بود در خاطره ای تار افتاد عکسی که در آن خندیدم از سینه ی دیوار افتاد، داد از دل من داد ای داد آمده ام تو به داد دلم برسی، تو سکوت مرا بشنو که صدای غمم نرسد به کسی آمده ام تو به داد دلم برسی، چو پرنده ی زخمی بی پر و بال رها شده از قفسی، باید که شبی برسی به قرارم ایمان منی به خدا نسپارم میترسم از اینکه زمان نگذارد چون دسته گلی برسی بهار در پاییز...
ما را در سایت بهار در پاییز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shramkashani45 بازدید : 61 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 19:56

من به دستان تو پل بستم به زیباتر شدن از تو میخواهم از این هم با تو تنهاتر شدن از تو میخواهم خودت را مثل باران از بهار از تو میخواهم قرار روز های بی قرار هیچکس در من جنونم را به تو باور نکرد هیچکس حال من دیوانه را بهتر نکرد ای که از تو باز هم زلف پریشان خواستم من برای شهر دلتنگی باران خواستم من برای شهر دلتنگی باران خواستم من همانم که اگر مستم تویی در ساغرم من از آنی که تو در من ساختی ویران ترم من به دستان تو پل بستم به زیباتر شدن از تو میخواهم از این هم با بهار در پاییز...
ما را در سایت بهار در پاییز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shramkashani45 بازدید : 47 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 19:56